دانلود رمان چراغ قوه از یاسمین شریف بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان چراغ قوه از یاسمین شریف با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

یادش بخیر تبریز زیبای من در آن سالها زیر انبوهی از دود گرفتار شده بود.دود باروت.بمب دستی.دود مبارزه و جنگ  من تنها ده سال داشتم. چشمان مادر برقی زد و لبخندی عمیق بر چهره ی خسته اش نشست.فنجان چای را بین انگشتان بلندش به بازی گرفته و خیره به پنجره بخارگرفته غرق خاطراتش شده بود. پدرم مرد متمولی بود.زمین دار بود،مالدار بود، دستش به دهانش میرسید و مردم،بسیار سر سفره اش نان می خوردند.

خلاصه رمان چراغ قوه

نیتم کار در بانک تازه تاسیس انگلیسی بود اما قسمت حمیدرضا شد، او که زن داشت و خانواده ی قدرتمند و سرشناسی هم نداشت اما من می توانستم تجارت خانه موروثی مان را اداره کنم پس نهانی با جناب ادوارد جیمز قرارداد بستم و او را به استخدام بانک درآوردم حمید لیاقتش را داشت. آن روز هوا بسیار دلپذیر بود شمس و دختر حمیدرضا لا به لای باغچه پر از گل نم زده جست و خیز می کردند و ما هم روی ایوان نشسته بودیم و گپ می زدیم…

همسر حمیدرضا بی حجاب میگشت و شبیه به زنان اروپایی لباس پوشیده بود، نازنده اما روسری داشت با اینکه به خواست من در جمع های اندرونی چادر چاقچورش را بر میداشت اما دلم نمی خواست پریشانی گیسوان خرمایی اش را جز من کسی ببیند، آنروز عصر هم روسری ابریشمی به رنگ زرد اخرایی بر سر داشت و چشمانش می درخشید خودش را که می شناسن، تفکرش غریب است. خودش را هم نمیشناسن از جنگهایش چه میدانند، از خدماتش از دلاوریهایش تنها چیزی که عوام می دانند…

این است که ولیعهد فتحعلی شاه بوده و در میانسالی هم بر اثر بیماری میمیرد که اگر زنده می ماند چقدر حال و روز این مملکت فرق می کرد. عباس میرزا هم اشتباه داشته قرارداد تحمیلی گلستان بعد از آن جنگهای ده ساله ، صدمه به این خاک نزد قرار داد ترکمانچای سقوط تبریز با آن افتضاح، سر آخر هم کاپیتولاسیون اتباع روس، اینها همه نتیجه چیست؟ هرچند به طور کلی عباس میرزا را انسان لایقی می دانم و واقفم که یک سر و گردن بالاتر از باقی تخم و ترکه قاجار است.

دانلود رمان چراغ قوه از یاسمین شریف بدون دستکاری و سانسور